طرح موضوع
حجرههای (مدارس) دینی کردستان، اصلیترین آموزشگاههای سنّتی علوم و آموزههای دینی بودهاند و نیروی انسانی لازم برای تعلیم و تربیت دینی، افتاء و قضاء را پرورش میدادهاند؛ علاوه بر این، حجرهها مراکز پرورش ادیبان و شاعران نیز بودهاند و تمامی شعرای کلاسیک کُرد در درون همین حجرههای ساده پرورش یافتهاند؛ اکنون امّا این کانونهای فرهنگی ریشه دار در تاریخ فرهنگ کُردان، به عللی چند رو به افول نهادهاند و بادهای بیرحم تحوّلات روزگار، شعلهی بختشان را نشانه رفته است! در نتیجهی علل و موانع گوناگون، شمار داوطلبان تحصیل در این حجرهها به شدّت کاهش یافته است و اگر زمانی به انضمام هر مسجدی حجرهای نیز برپا بود، اکنون قریب به اتفاق مساجد کردستان یا حجره ندارند ویا حجرههایشان خالی از طلبه (یا فَقی در اصطلاح متداول کُردی) است؛ این نوشتار در صدد بررسی «رابطهی منزلت اجتماعی ماموستایان ومیزان استقبال نسل نوین از طلبگی در کردستان» است و ادّعا میکند که سقوط منزلت اجتماعی ماموستایان، که خود محصول تلخ علل متعدّدی است، با رونق طلبگی رابطهی مستقیم دارد و مهمترین عامل کاهش استقبال جوانان و خانوادههای کُرد از تحصیل در حجرههای دینی کردستان است.
کلیدواژهها: ماموستایان، حجرهها، منزلت اجتماعی، منزلت اجتماعی ماموستایان
مقدمه
دین علاوه بر آنکه شرط گذشت ناپذیر سعادت اخروی است، کارکردهای روانشناختی و جامعهشناختی خاص و بیبدیل خود را دارد و یکی از مؤلّفههای بنیادین هویّت ما انسانها و الهام بخش بسیاری از رفتارهای فردی و مناسبات اجتماعی در ابعاد مختلف است. گر چه ناتوانی در درک نقش دین در توسعه و تأمین خوشبختی، روزگاری منادیان یا شیفتگان مغرور سکولاریسم را به تغافل از نقش فرهنگی-تمدّنی دین مبتلا کرده بود، امّا امروزه اکثر متخصّصان فن اعتراف دارند که پیش شرط هر گونه تحوّل در عرصههای گوناگون اجتماع، تحوّل در تدیّن و اصلاح دینی و مخصوصاً بهسازی تعلیم و تربیت دینی است که اصلیترین وظیفه و کارکرد ماموستایان و مدارس دینی است. البته چنان که میدانیم ارزش اجتماعی و نوع کارکردِ ادیان و مکاتب، عمدتاً تابعی است از متغیّرحاملان و منادیان آنها و کاملاً محتمل است که یک دینِ انسان ساز و رهایی بخش، تحت تأثیر بدفهمی مفسّران و عملکرد نسنجیدهی حاملان آن، به دینی بازدارنده و خلاف رشد و توسعه تبدیل شود؛ از این رو، رونق مدارس و آموزش دینی، از طریق تعمیق و روشمندسازی معرفت دینی و ترویج معارف اصیل و همساز با مقاصد شریعت، نویدبخش تربیت نیروی انسانی متخصّص و شایسته در عرصهی علوم دینی و مآلاً ارتقای سطح معنوی و فرهنگی اجتماع خواهد بود؛ بر عکس، رکود آموزشهای دینی و امتناع یا منع افراد نخبه و هوشمند از تحصیل در علوم انسانی و مخصوصاً الهیات، روح فرهنگ ما را بیمار و آفت زده خواهد کرد و پیامدهای زیانباری را به دنبال خواهد داشت که دود آن در درازمدّت به چشم همه خواهد رفت.
انتقال آموزههای آفریدگار جهان و تعالیم واپسین پیام آور آسمانی (ص) و نیز نقش اصلی در بالندگی معنوی و تحکیم الگوهای فرهنگی جامعه از طریق انتقال ارزشهای فرهنگی و دینی، ماموستایان را در میان جامعه جایگاهی منحصر به فرد بخشیده است؛ زیرا کمتر افراد، گروهها و یا سازمانهای اجتماعی را میتوان یافت که در این سطح از اهمیت قرار داشته، ضعف و قوّت آنان با اخلاق و فرهنگ مردم پیوند خورده باشد و هر گونه بیتوجّهی به آنان و نقش هدایتگری که دارند، رستگاری اخروی، سلامت اخلاقی و بقای جامعه را به خطر اندازد.
به طور قطع، ایفای شایستهی نقش ماموستایی مستلزم بهرهمندی ماموستایان از منزلت اجتماعی بالا ست و کسانی که در این سطح از اهمیت و حسّاسیت قرار دارند، باید از موقعیت و جایگاه والایی در جامعه برخوردار باشند تا از سویی با کسب مقبولیت و ارزشمندی اجتماعی لازم بتوانند با پشتگرمی به حمایتهای مردمی، نقش حسّاس و خطیر خود را در بهترین وجه ممکن ایفا کنند و از سوی دیگر، زمینهی لازم برای پیوستن جوانان مستعد و کارآمد به صفوف خود را فراهم سازند و بنیهی فرهنگی-دینی جامعه را بالا ببرند. متأسّفانه شواهد موجود نشان میدهد که این ضرورت در جامعهی کنونی با چالشهای فراوان روبه رو شده و منزلت اجتماعی ماموستایان ما به طور فزایندهای رو به کاهش داشته است؛ به طوری که نگاه ترحّم آمیز به ماموستایان به صورت امری طبیعی درآمده است و خود آنان نیز غالباً نه تنها به حرفهی خویش افتخار نمیکنند بلکه احساس و اظهار غبن مینمایند و کمتر راضی میشوند که فرزندان خویش را به حجرهها بفرستند و شغل ماموستایی را برای آنان نمیپسندند و اخیراً حتّی حاضر به پوشیدن لباس ویژهی ماموستایی نیز نیستند.
در این نوشتار، پس از تعریف منزلت اجتماعی ماموستایان و نظریههای مرتبط با آن، عوامل مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعی ماموستایان، معرّفی و سپس راهکارهایی نیز پیشنهاد میشود.
تعریف منزلت اجتماعی
ابتدا لازم است تعریفی روشن از دو مفهوم «منزلت» و «منزلت اجتماعی» ارائه شود:
«منزلت، ارزشی است که یک جمع برای یک نقش اجتماعی قائلاند.»
در تعریف «منزلت اجتماعی» نیز چنین گفتهاند:
منزلت اجتماعی، یک ارزیابی است که بر پایهی معیارهای ارزش اجتماعی معتبر در جامعه از موقعیت یک شخص در ذهن دیگران به عمل میآید و نشان میدهد که موقعیت یک شخص نسبت به اشخاص دیگر در «فضای اجتماعی» کجاست.
البته منزلت اجتماعی، متغیّری ذهنی و فرضی است و پیوندهای بسیاری با افکار عمومی دارد و لذا چندان قابل مشاهده و اندازه گیری نیست؛ قرارگرفتن افراد و گروهها در هر یک از مراتب اجتماعی، با توجّه به ارزشهای حاکم از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است و درجهی اهمیت عوامل تعیین کنندهی منزلت اجتماعی، در جوامع گوناگون یکسان نیست.
یادآوری دو نکته قبل از ورود به اصل مقاله ضروری مینماید؛ یکم اینکه در این نوشتار به حکم پایبندی به چارچوب موضوع، فقط قضاوت جامعه و به تعبیر دقیقتر، نگرش غالب جامعه به پیشهی ماموستایی بررسی میشود و ارزش معنوی و اهمیت آن در نگاه خدای متعال، از محدودهی بحث خارج است. دوم اینکه مبنا و جهت تحلیلها، اکثریت قشر ماموستایان است و نه همهی آنان؛ زیرا واضح است که در میان هر جمعی شمار اندکی، که تحت عنوان نوابغ از آنان یاد میشود، میتوان یافت که به برکت توانمندیهای فوق العاده فکری و روحی، فراتر از چارچوب شرایط عصر خویش هستند و قفس تنگ زمانه، گنجایش روح و اندیشه بلندشان را ندارد و در نتیجه از منزلت ویژهای نیز برخوردار خواهند بود.
نظریهها
در این بخش، نظریههایی که به موضوع «منزلت اجتماعی» به طور مستقیم یا غیر مستقیم، پرداختهاند و به همین دلیل در بررسی منزلت اجتماعی ماموستایان میتوان از آنها استفاده کرد، ارائه میشوند. این نظریهها عبارتند از:
۱. نظریهی قشربندی اجتماعی ماکس وبر (Max Weber)
وبر، متفکر آلمانی، معتقد است که مالکیت، قدرت و حیثیت به رغم وابستگی متقابلی که دارند، از یکدیگر متمایز بوده و بنیانهایی هستند که در هر جامعهای، نظام قشربندی بر روی آنها ساخته میشود.
با توجّه به نظریه وبر میتوان دریافت که اگر ماموستایان از مالکیت (درآمد، ثروت، امکانات رفاهی و تسهیلات زندگی) و قدرت کافی برخوردار نباشند در گروههای منزلتی پایین تری قرار گرفته و منزلت اجتماعیشان افت خواهد کرد؛ منزلت اجتماعی به شدّت از وضعیت معیشتی و قدرت خرید متأثّر میشود؛ زیرا پول علاوه بر اینکه قابلیت تبدیل به کالا و خدمات برای ارضای نیازها را دارد، در بسیاری از فرهنگها نمادی از موفقیت و معیار ارزیابی شخصیت افراد نیز هست؛ از این رو اگر یک حرفه از حیث پرداختها و مزایای مادّی توان رقابت با مشاغل دیگر را نداشته باشد، جذّابیت لازم برای جلب نیروهای کیفی یا بهرهمندی از همهی توانایی و جدّیت آنان را از دست خواهد داد. ضعف اقتصادی از یک سو انگیزه و شوق فعالیت پویا، متعهّدانه و ایثارگرانه را از ماموستایان میگیرد و باعث میشود آنان در حدّ رفع تکلیف به انجام وظایف خویش بپردازند و از سوی دیگر، آنان را وادار به فعالیتهایی همچون فروشندگی، واسطهگری یا قبول حمایتهایی میسازد که غالباً فروتر از جایگاه واقعی ایشان بوده و با آفاتی چون وابستگی، تحقیرپذیری و حتّی آلودگی به فساد اقتصادی همراه میشود؛ از سوی دیگر، دغدغهی تأمین معیشت و رفع نیازهای اوّلیه، امنیت روانی را از افراد میگیرد و آنان را از پرداختن به نیازهای رشد و ارتقای صلاحیتهای حرفهای و از جمله مطالعهی وسیع و عمیق، مسافرت کافی، شرکت در همایشهای علمی و فرهنگی، تألیف و نگارش باز میدارد.
تجربهی تاریخی و جامعهشناختی نشان داده است که به هر میزانی که یک قوم یا یک گروه از مدیریت جامعه کنار گذاشته شوند، منزلت اجتماعی آنان نیز به همان میزان تنزّل خواهد کرد؛ راست است که بنا به وجود نوعی تقابل طبیعی میان دولت و ملت، اعمال تضییق و محرومیت رسمی علیه نیروهای سیاسی و دینی، مخصوصاً در شرایط بحران مشروعیت، باعث افزایش محبوبیت و اعتبار آنان میشود، امّا این محبوبیت به علت انحصار امتیازات در دستان حکومتها صرفاً جنبهی عاطفی دارد و کمتر صورت عملی مییابد و شبیه همان گزارش معروف دربارهی موضع کوفیان نسبت به امام حسین (رض) است که: «قلوب الناس معک و لکن سیوفهم مع بنی أمیه»! باری در ایران کنونی که ترقّی در ساختار سیاسی و اداری، عملاً مشروط به داشتن مذهب شیعه یا شیعه نمایی است، کُردان اهل سنّت به صورت عموم و ماموستایان به صورت ویژه، امکان ترقّی وگاه حتّی حضور در ساختار اداری را ندارند؛ در شرایطی این چنین که تحصیل و ترویج الهیات سُنّی در تضاد با منافع اداری-سیاسی قرار گیرد، طبیعی است که عمدهی مردم به سود امتیازات مادّی و ترقّی دنیوی از تحصیل در حجرهها چشم پوشی خواهند کرد.
۲. نظریهی قشربندی کارکردی کینگزلی دیویس (kingsley Davis) و ویلبرت مور (Wilbert moore)
جایگاه اجتماعی و کارکرد یک حرفه تأثیر زیادی در جذب مردم و مخصوصاً نخبگان و افراد اندیشمند به آن شغل دارد؛ این دو محقق بر این باورند که در نظام قشربندی اجتماعی، جامعه باید به مشاغلی که تصدّی آنها مستلزم پیمودن فرایندی دشوارتر و طولانیتر است امّا برای بقای جامعه ضرورت دارند، پاداشهای بیشتری را اختصاص دهد تا افراد با استعداد، توانا و لایق، انگیزهی کافی برای تصدّی این سمتهای دشوار را پیدا کنند؛ مهمترین این پاداشها عبارتند از: درآمد بالاتر، فراغت افزونتر و منزلت اجتماعی بیشتر؛ اگر جامعه پاداشی متناسب با کارکرد و هزینهها و مشقّات یک حرفه ارائه نکند، نخبگان و اشخاص مستعد تمایلی برای حضور یا ادامهی فعالیت در آن حرفه نخواهند داشت و مخارج آماده سازی آنان نیز به هدر خواهد رفت. امتناع یا منع افراد مستعد و نخبه از ورود به یک حرفه نیز به نوبهی خود، اعتبار اجتماعی آن را کاهش میدهد.
بر اساس این نظریه، میتوان استنباط کرد که اگر مردم احساس کنند حرفهی ماموستایی برای بقا و دوام جامعه ضرورت چندانی ندارد و حرفهای آسان، کم مسئولیت و بینیاز از تخصّص است و افراد به علت بازماندن از مشاغل دیگر یا نداشتن سرمایهی کسب و تجارت در آن وارد میشوند، قطعاً منزلت اجتماعی این حرفه تنزّل خواهد یافت.
شواهد نشان میدهد که در ایران به طور کلی و در کردستان به گونهای شدیدتر، نگاه به علوم انسانی و مخصوصاً علوم شرعی بسیار ابتدایی و ساده انگارانه است و صورت معابر عمومی و متاع عامی یافته است که هر کس با هر سطح از دانش و مهارت در آن وارد میشود؛ گر چه جلب نظر تودهی مردم نسبت به اهمیت و اعتبار علوم انسانی، بسیار دشوار به نظر میرسد امّا واقعیت آن است که علوم انسانی گذرگاه عمومی نیست و ویژگیهایی همانند ماهیت استنتاجی و غیر اکتشافیِ شناخت و تحلیل در علوم انسانی، اصالت و حسّاسیت نقش این علوم در ترقّی یا انحطاط جوامع، ملموس نبودن آفات و نارساییهای اندیشههای این حوزه، تخصّص در علوم انسانی و الهیات را بسیار دشوار و زمانبر ساخته است و کامیابی در آن علاوه بر دانش و معلومات فراوان، ویژگیهای کمیابی چون شمّ استنتاج و توانایی مشاهده، ترکیب و تجزیه، انتزاع و تخیّل قوی، قیاس و استقراء میطلبد تا یافتههای این عرصه، سلامت و سنجیدگی لازم برای هدایت جامعه در مسیر تکامل را داشته باشند؛ لذا ورود اشخاص هوشمند، نقّاد، هنرمند و دارای سلامت روانی و استعدادهای خدادادی به حوزهی علوم انسانی و معارف دینی به شدّت ضرورت و اولویت دارد؛ واقعیتی آزموده که متأسّفانه در شرایط کنونی، مغفول و مظلوم است!
۳. نظریهی نظام اجتماعی تالکوت پارسونز (Tolcot Parsons)
پارسونز بر این باور است که هر نظام اجتماعی دارای هفت پیش نیاز کارکردی است. این پیش نیازها بدین قرارند:
۱. هر نظام اجتماعی باید با سایر نظامهای اجتماعی، سازگاری داشته باشد.
۲. هر نظام اجتماعی باید بتواند از پشتیبانی نظامهای اجتماعی دیگر، برخوردار گردد.
۳. هر نظام اجتماعی باید نیازهای مهم کنشگران را بر آورده سازد.
۴. هر نظام اجتماعی باید بتواند مشارکت کافی اعضای خود را جلب کند.
۵. هر نظام اجتماعی باید بر رفتار مخرّب اعضای خود، نظارت داشته باشد.
۶. هر نظام اجتماعی باید بتواند کشمکشهای مخرّب داخلی را مهار کند.
۷. هر نظام اجتماعی باید یک زبان مشترک داشته باشد.
پارسونز در جای دیگر برای هر نظام اجتماعی، چهار خرده نظام با کارکردهای متفاوت قائل است. این خرده نظامها عبارتند از:
۱. «خرده نظام اقتصاد» که کارکرد آن، انطباق با محیط از طریق کار، تولید و رفع نیازهای مادّی جامعه است.
۲. «خرده نظام سیاست» که کارکرد آن، پیگیری هدفهای اجتماعی و بسیج کنشگران در راستای این اهداف برای دستیبای به آنهاست.
۳. «خرده نظام اجتماعی» که کارکرد آن، تحکیم یکپارچگی اجتماعی است.
۴. «خرده نظام فرهنگی» که کارکرد آن، پاسداشت الگوهای فرهنگی از طریق انتقال ارزشها و هنجارهای فرهنگی به کنشگران است.
از هفت پیش نیاز کارکردی پارسونز، میتوان استنباط کرد که اگر ماموستایان و مدارس دینی در تأمین این پیش نیازهای کارکردی، نقش غیر فعّال یا ناموفق داشته باشند، دچار کاهش منزلت اجتماعی خواهند شد؛ به عنوان نمونه، اگر، نفوذ و توانمندی لازم را کسب نکنند و نتوانند دیگر نظامهای اجتماعی را به سازگاری با نظام اجتماعی خودی وادارند (پیش نیاز شماره ۱) یا حتّی نتوانند آنان را به پشتیبانی از نظام اجتماعی خود، برانگیزند (پیش نیاز شماره ۲) و یا نتوانند در برآوردن نیازهای اساسی و مهمّ مردم، شرکت فعّال داشته باشند (پیش نویس شماره ۳)، منزلت اجتماعی آنان با کاهش جدّی رو به رو خواهد شد. همچنین از چهار خرده نظام پارسونز میتوان به این نتیجه رسید که اگر در زمینهی انطباق با محیط (کار و تولید و رفع نیازهای مادی مردم)، دستیابی به اهداف (بسیج کنشگران در جهت تحقق اهداف اجتماعی)، تحکیم یکپارچگی اجتماعی (حفظ وحدت و انسجام اجتماعی)، حفظ الگوهای فرهنگی (انتقال ارزشها و هنجارهای فرهنگی به نسل جوان) غیر فعال و یا ناموفق عمل کنند، منزلت اجتماعی آنان آسیب دیده و کاهش خواهد یافت.
شرایط روزگار ما به گونهای است که در نتیجهی قدرت سیاسی و شکوه تمدّنی غرب، اندیشه و سبک زندگی غربی حاکمیت یافته است و بنا به تمایل طبیعی بشر به هویّتهای برتر، تودهی مردم و مخصوصاً جوانان ما با یک گذر روانی ساده، پیشرفت علمی و تکنولوژیکی غرب را دلیل حقانیت اندیشهها و برتری سبک زندگی آنان میپندارند و شوق چندانی برای تفکیک تکنولوژی و پیشرفت مادّی از فلسفه و سبک زندگی غربی ندارند و به واسطهی ناتوانی در درک پیچیدگیهای توسعه و تشابک عوامل پیشرفت، دین و مدافعان سنّتی آن یعنی ماموستایان و حجرهها را مقصّر واماندگیِ کنونی جوامع اسلامی میدانند و غالب نیروهای سیاسیِ کُرد نیز که ابزاری ارزانتر از تضعیف اسلام برای نمایش ترقّی خواهی و جلب توجّه و حمایت اروپا و غرب در اختیار ندارند، بر این آتش میدمند و این گرایش روانی نسنجیده را تئوریزه و توجیه میکنند؛ در این میان، ماموستایان ما نیز با غفلت از شرایط لغزش خیز مرحلهی فعلی تمدّن اسلامی، به جای اندیشیدن و هم اندیشی با دیگر متفکّران در جهت سنجش همه جانبه و صبورانهی وضع موجود، شناسایی عوامل انحطاط و تعیین سهم هر کدام از آنها و ترسیم هوشمندانهی برنامههای اصلاحی و ارائهی راههای برون رفت، غالباً به واگویی مکرّر و ملال انگیز موضوعاتی چون ستایش فضائل گذشته، نکوهش انواع خائنان و دشمنان واقعی و موهوم، شکایت از خودباختگی زنان و جوانان و بدتر از همه فروکوفتن یکدیگر و دامن زدن به اختلافات مذهبی و مسلکی میپردازند و از این طریق، چهرهای غیردلربا و عملکردی مؤیّد تحلیلهای بدخواهان، از خود به نمایش میگذارند و در نتیجه، با ضعف در ارائه کارکرد اجتماعی و فرهنگی، سبب تضیف منزلت اجتماعی خود گشتهاند؛ زیرا منزلت اجتماعی در قیاس اشخاص و گروهها با دیگران معنا مییابد و وقتی جامعه، ماموستایان را با دیگر فارغ التحصیلان مقایسه میکند که به برکت آموختن علوم و فنون تحقیقاتیِ روزآمد و بهره گیری از فناوری نوین، هر روز بر دانش و کارامدی خود میافزایند، توقّع اعتلای منزلت اجتماعی آنان چندان منطقی نیست.
غفلت از پیچیدگی و میان رشتهای بودن شناخت در علوم انسانی، در برنامهی درسی حجرههای ما آشکارا مشهود است و بر خلاف منهج نخبگان سلف همچون امام شافعی، امام احمد، امام غزالی، امام ابن حزم، ابن تیمیه و... حسّاسیت نسبت به مسائل روز و تلاش برای درک و نقد روشمند و جدّی اندیشههای روز، در میان دغدغههای عالمان و برنامهی درسی حجرهها غایب است و همین نقص، ماموستایان ما را در ایفای نقش فرهنگی-فکری مورد انتظار و در نتیجه در کسب منزلت اجتماعی حاصل از آن، ناکام ساخته است و امروز، جوانان و تحصیل کردگان ما به چشم مرجع فکری به ماموستایان نمینگرند و برای سیراب کردن عطش علمی و روحی خود، سرچشمههای دیگری جستهاند.
۴. نظریه مبادله پیتر بلاو (Peter Blave)
بلاو در نظریه خود از مبادله بین افراد، فراتر رفته و به مبادله فرد با جمع و مبادله بین گروهها و سازمانهای اجتماعی میپردازد. به نظر او در جریان این مبادلهها، پاداشهای متقابلی از قبیل، پول، مقام و منزلت اجتماعی، رد و بدل میشود که اگر این پاداشها کافی باشند، موجب تقویت پیوند بین فرد با گروه و یا گروهها و سازمانهای اجتماعی با یکدیگر و با کل جامعه میشود و اگر ناکافی باشند، موجب تضعیف این پیوند میگردند. به عنوان نمونه، اگر بین گروه خاصی با جامعه، رابطه مبادلهای برقرار شود، در صورتی جامعه به این گروه پاداش کافی خواهد داد و با او پیوند قوی برقرار خواهد کرد که از او خدمات و حسنات کافی دریافت کرده باشد.
از نظریه بلاو میتوان دریافت که از جمله عوامل مؤثر بر منزلت اجتماعی، انجام فعالیتهای با ارزش و مفید برای جامعه و آگاهی مردم از اینگونه فعالیتهاست. بنابراین اگر علمای دینی به فعالیتهایی روی آورند که مردم از آنها با خبر نباشند (ابهام نقش) و یا احساس کنند آن فعالیتها برایشان با ارزش، مفید و سودمند نیست، منزلت اجتماعی آنان کاهش خواهد یافت.
تجربه و مشاهده نشان میدهد که گرایشهای فکری محافظه کارانه، پیش و بیش از آنچه نگران حقوق مردم باشند، نگران فرهنگ و اخلاق آناناند و حسّاسیتی که نسبت به عملکرد و هویّت افراد دارند، بسیار بیشتر از حسّاسیتی است که نسبت به حرمت و حقوق آنان ابراز میکنند؛ این در حالی است که برابر پارهای احادیث نبوی، قبح غیبت به جهت تعلق بیشتر به حق الناس، شرعاً از قبح زنا بیشتر است و مطابق قرآن، دستگیری از نیازمندان و اعطای بستههای دلار به آنان فقط به شرط پاسداشت حرمت آنان مجاز است (قولٌ مَعروفٌ و مَغفِرَهٌ خیرٌ مِن صَدَقَهٍ یَتبَعُها أذیً) و نجات انسانها از بندگی صاحبان قدرت و ثروت و راهنمایی آنان به سوی بندگی عزت آفرین خالق، فوریترین لازمهی توحید و اساساً برجستهترین مضمون اجتماعی آن است؛ از این رو مراعات توازن در حسّاسیت ورزی نسبت به اخلاق و حقوق مردم و حتّی اولویت دادن به حرمت و حقوق انسانها و اهتمام خاص و جدّی به تدارک ساختارهای نگهبان این حرمت و حقوق از نوع حلف الفضول، در عین حال که وظیفهای برآمده از ژرفای دین است، یکی از مهمترین عوامل ترمیم و ارتقای منزلت اجتماعی ماموستایان کُرد است.
۵. نظریهی نمایشی اروین گافمن (Ervin Goff man)
گافمن معتقد است که کنشگران همانند بازیگرانی هستند که در صحنه زندگی اجتماعی به ایفای نقش میپردازند. به نظر وی، صحنه زندگی اجتماعی متشکل از دو گروه بازیگران و تماشاگران است. بازیگران میکوشند به گونهای عمل کنند که بهترین و مناسبترین تأثیر را در تماشاگران داشته باشند. از این رو، آنها برای موفقیت در کار خود باید «صورتهای انضباط نمایشی» را به طور کامل رعایت کنند تا با شکست رو به رو نشوند. منظور از «صورتهای انضباط نمایشی»، حضور ذهن و توجه کامل بازیگران به مقتضیات نقش خود، جلوگیری از لغزش و اشتباه در هنگام ایفای نقش، نظارت دقیق بر رفتار شخصی از قبیل نظارت بر لباس، وضعیت ظاهری، حالتهای چهره، آداب معاشرت و لحن بیان میباشد.
اگر بازیگران موفق نشوند تأثیرات مطلوب و مورد نظر خود را بر تماشاگران بگذارند و یا تماشاگران در اجرای نقش آنها، اخلال ایجاد کنند، باید تلاش کنند تا این کمبود را با «مدیریت تأثیرگذاری» (که یکسری تمهیدات و چاره جویی هاست) جبران نمایند.
بازیگرانی که از نقش خود در زندگی اجتماعیشان خوشنود نیستند و فکر میکنند که شایستهی ایفای نقشهای بالاتر و مهم تری هستند، ممکن است در حین اجرای نقش به طور عمدی نارضایتی و بیعلاقگی خود را از آن نقش نشان دهند و آرام آرام به حالتی به نام «فاصلهی نقش»، که به میزان کناره گیری آنها از نقش محوّلشان دلالت دارد، دچار شوند.
با توجه به نظریه گافمن میتوان به این نتیجه رسید که اگر ماموستایان به الزامات نقش اجتماعی خویش مانند روشنگری دینی، خدمت خلق، دفاع از مساوات و عدالت، پیشگامی در امور خیر، امامت منظم و جدّی، مهار نزاعها و حلّ اختلافات، ارائه الگوی عملی اخلاق اسلامی و پرهیز از رفتارها و مواضع دون شأن خویش، در حدّ مطلوبی پایبند نباشند و در صحنهی جامعه بر رفتار شخصی، وضع ظاهری، آداب معاشرت، لحن بیان و... خود نظارت کافی نداشته باشند، منزلت اجتماعی آنان آسیب خواهد دید.
همچنین، میتوان دریافت که اگر ماموستایان ـ به هر علتی ـ از شغل خود ناخشنود باشند و این نارضایتی را در رفتار اجتماعیشان ظاهر سازند، دچار «فاصلهی نقش» شده و منزلت اجتماعیشان کاهش خواهد یافت. در جامعهی ما، تعارض تأسّف انگیز جایگاه معنوی و مادّی حرفه ماموستایان، حتّی خودآنان را در ارزیابی جایگاه خود دچار دوگانگی عاطفی ساخته است؛ ملاحظهی بُعد معنوی کار، آنان را شاداب و مفتخر و توجّه به بُعد مادّی کار، آنان را متأسّف و غمناک میسازد و این تأسّف و دلزدگی گاه در گفتار و رفتارشان بازتاب مییابد؛ در هر حال، وجود ناهماهنگی میان جنبههای مادّی و معنوی شغل ماموستایی و به تبع آن، وجود پندار منفی آنان دربارهی منزلت خویش، واقعیتی تلخ و عاملی تهدیدکننده برای تعلیم و تربیت جامعه است و گذشته از اینکه بازتاب قضاوت دیگران و منعکس کنندهی بخشی از واقعیتهای موجود است، به خودی خود خطرساز است و به منزلت اجتماعی آنان صدمه میزند.
عوامل مؤثّر بر کاهش منزلت اجتماعی ماموستایان
با بهره گیری از نظریههای مطرح شده مجموعه عوامل احتمالی مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعی ماموستایان به قرار زیر میباشند:
۱. پایین بودن سطح درآمد و مزایای شغلی (برگرفته از نظریه قشربندی اجتماعی وبر).
۲. غیر تخصّصی بودن شغل (برگرفته از نظریه قشربندی کارکردی دیویس و مور).
۳. کم اهمیت بودن شغل برای جامعه (همان).
۴. اختلال در سازگار کردن نظامهای بیگانه با نظام خودی (برگرفته از نظریه نظام اجتماعی پارسونز و نظریه قشربندی اجتماعی وبر).
۵. ضعف در واداشتن دیگر نظامها به حمایت از نظام خودی (همان).
۶. ناتوانی در رفع نیازهای اساسی جامعه (برگرفته از نظریه نظام اجتماعی پارسونز و نظریه مبادله بلاو).
۷. ناتوانی در جلب مشارکت مردم (برگرفته از نظریه نظام اجتماعی پارسونز و نظریه قشربندی اجتماعی وبر).
۸. ضعف در مهار کردن رفتارهای مخرّب (همان).
۹. ناتوانی در کنترل کشمکشهای داخلی (همان).
۱۰. نداشتن زبان مشترک با مردم (همان).
۱۱. اختلال در کارکرد انطباق با محیط (همان).
۱۲. اختلال در کارکرد دستیابی جامعه به هدف (همان).
۱۳. اختلال در کارکرد حفظ یکپارچگی اجتماعی (همان).
۱۴. اختلال در کارکرد حفظ الگوهای فرهنگی. (همان).
۱۵. ابهام نقش یا بیخبری مردم از خدمات ماموستایان و اهمیت نقش آنان (برگرفته از نظریه مبادله بلاو).
۱۶. رفتار مغایر با الزامات نقش (برگرفته از نظریه نمایشی گافمن).
۱۷. فاصلهی نقش (برگرفته از نظریه نمایشی گافمن).
۱۸. پایین بودن سطح تحصیلات و تخصّص (مشاهدات).
۲۲. تبلیغات سوء خارجی (همان).
۲۳. تبلیغات سوء داخلی (همان).
۲۴. محدودیتهای شغلی (همان).
۲۵. عدم حضور فعّال در صحنههای مختلف اجتماعی (همان).
۲۶. پایین بودن سطح هوش و استعداد (همان).
۲۷. دشواری و سختی شغل (همان).
راهکارهای پیشنهادی:
۱. تبیین ضرورت اهتمام به تعلیم و تربیت دینی و فرهنگ سازی برای مشارکت همگانی در سرمایه گذاری فرهنگی و تأمین مخارج مدارس دینی و تشکیل شورایی از معتمدین محل برای گردآوری و توزیع کمکهای مردمی؛ در همین راستا میتوان با الگوبرداری از روشهای سنّتی وقف و راتبه، خانوادهها را تشویق کرد که ماهیانه مبلغی تحت عنوان «کمک به حجره» پرداخت کنند؛ مثلاً در شهری همچون سقز اگر ماهیانه دو هزار تومان از هر خانوادهای گرفته شود، به آسانی هر ماه یکصد میلیون تومان گردآوری میشود!
۲. غنی سازی منابع درسی مدارس دینی در جهت توانمندسازی طلّاب متناسب با دانش و مهارتهای روز و تجهیز حجرهها به امکانات و ابزارهای آموزشی و پژوهشی نوین.
۳. چاره اندیشی برای امیدبخش کردن افق آیندهی فارغ التحصیلان حجرهها.
۴. تقویت مناعت طبع و سختکوشی ماموستایان و توجّه دادن آنان به ویرانگری رفتارهای مظلوم نمایانه و تحریک حسّ ترحّم دیگران.
۵. دعوت از نخبگان اجتماعی، فرهنگی، علمی و اقتصادی مناطق و تبیین صریح چالشهای فراروی مدارس دینی و ضرورت تدبیر و تلاش همسو.
۶. اصلاح نظام گزینش طلّاب و تلاش برای جذب نیروهای مستعد، مؤثّر و شایسته.
۷. شناسایی واجدین استعداد خطابه و توانمندسازی آنان از طریق ارتقای صلاحیتهای حرفهای به منظور ترمیم بخشی از جایگاه اجتماعی ماموستایان.
۸. الزام طلاب به ارائه خدمات دینی همچون برگزاری کلاسهای قرآن و احکام برای کودکان و نوجوانان.
۹. اطلاع رسانی دربارهی خدمات ماموستایان و مدارس دینی و برگزاری گردهمایی سالیانه برای حامیان مدارس به همین منظور.
۱۰. تلاش برای بازیابی نقش پیشرو در حمایت از آزادی، کرامت و حقوق انسانها.
۱۱. عدم اکتفا به پند و بند در اصلاح اخلاق مردم و اهتمام موازی به اصلاح ساختارها به گونهای که دیندارانه زیستن در جامعه، پرهزینه و مستلزم محرومیت از پرستیژ و فرصتهای اجتماعی نشود.
*الگوی این مقاله و مرجع بخش نظریههای آن، مقالهای بوده است به قلم آقای محمد مهدی محمدی تحت عنوان «عوامل مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعی نظامیان» در پُرتال جامع علوم انسانی www.ensani.ir
نظرات
بدوننام
08 آذر 1391 - 09:25از ماست که بر ماست